قبلاً این جمله جگرسوز را شنیدهاید:
+ مشتری وارد کتابفروشی میشود…. و دست خالی خارج میشود.
وقتی که به این فکر میکنیم که خدمات استثنایی به مشتریان یکی از معدود مزیتهای رقابتی است که یک کتابفروش میتواند به آن افتخار کند و از آن طرف شاهد این هستیم که کتابفروش در ارتباط با مشتری شکست میخورد. برای ما گیجکننده است.
در حالی که اگر کمی برایمان مهم باشد میتوانیم فقط با یک سلام دوستانه و گرم چیزی که از یک کسب و کار کوچک نیاز داریم را کسب کنیم؛ چیزی به نام ارتباط با مشتری.
البته دلایل گوناکونی وجود دارد که باعث میشود کتابفروش با مشتری وارد مکالمه نشود.
- فروشنده شما عاشق و دلباخته کتابهاست اما از نظر اجتماعی ضعیف عمل میکنه.
- کتابفروش درگیر کار دیگری است و احساس نیاز به انجام آن کار نیاز به تمرکز دارد.
- کتابفروش درگیر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی باشد.
- کتابفروش دوست ندارد احساس مزاحمت ایجاد کند.
- کتابفروشها درگیر صحبت با هم هستند و مخاطب در کتابفروشی سردرگم است.
حقیقت این است که این اولین مسئولیت کتابفروش است که مشتریان را به روشی مثبت و معنادار جذب کند. که البته در عمل سخت تر از گفتن است!
با این حال با کمی ممارست و تمرین شدنی است.
کتابفروش در واقع میتواند مشتریان را جذب کند و الهام بخش در انتخاب مشتری باشد.
بیایید کمی دقیق تر بشوید، که چگونه میشود این ارتباط را تشکیل داد. شما در گام اول باید ارتباط چشمی برقرار کنید و با لبخندی به مشتری حس خوش آمدگویی را انتقال بدهید. حتی اگر در جریان کار دیگری هستید. اگر مشتری را شناختید ادامه کار خیلی مشکل نیست جملات ساده ای ماننده خوشحالم که شما را میبینم یا سوالی مانند “امروز چطوری” به عنوان نقطه شروع به خوبی کارایی دارند.
اما اگه چهره ناآشنا باشد، وظیفه شما کمی سخت تر میشود. میتوانید بگویید “سلام؛خوش آمدین. اگر کمکی خواستید به من اطلاع بدین.” . شاید به نظر نرسه اما اکثر مردم تشنه تایید و احساس ارتباط هستند. شاید شمایی که در دنیای کتاب احاطه شده اینطور فکر کنید که یک کتاب به تنهایی میتواند خودش را بفروشد. اما هر چه بیشتر بتوانید روی آنچه مشتریان در هنگام ورود به کتابفروشی تجربه می کنند تمرکز کنیمدو بیشتر بتوانید حواس آنها را درگیر کنید، احتمال فروش بیشتر می شود. . همه چیز با یک لبخند و “سلام” شروع می شود.